یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم/
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد/
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است/
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحه غار حراست/
خط به خط جامعه آیینه قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است/
لب به لب کاسه ظرفیت من پر شده است
همه عمر دمادم نسرودیم از تو/
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم/
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو/
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد/
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم/
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران/
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست/
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود/
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم/
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد/
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت زهرا! دل ما را دریاب/
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن/
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
بگذارید کمی از غمتان بنویسم/
دو سه خط روضه از این درد نهان بنویسم
گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب/
بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب....
شاعر : سید حمید رضا برقعی
- شنبه
- 27
- مهر
- 1392
- ساعت
- 8:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید حمید رضا برقعی
ارسال دیدگاه