نام تو را در دفتر خاتم نوشتند
هادی نسل حضرت آدم نوشتند
ما راه و رسم نوكری را برگزیدیم
چون كه شما را رهبر عالم نوشتند
یك قطره از مدح تو را كه ثبت كردند
دیدند بالاتر ز صدها، یم نوشتند
هر كس كه از نام شما یك بار دم زد
نام ورا مداح عیسی دم نوشتند
جزو ارادتمندهای روضۀ تو
شكر خدا كه نام ما را هم نوشتند
خوشبخت آن هایند كه مست تو هستند
بدبخت آن هایی كه از تو كم نوشتند
از داغ مظلومیتت آقای عالم
چشمان ما را چشمۀ زمزم نوشتند
نام تو را پروردگارت گفته هادی
چون در كرامت مثل بابایت جوادی
قطعاً مسیحا هم به فرمان تو باشد
پای كلاس درس عرفان تو باشد
ذكر دعای جامعه زیباست اما
زیباترش اینكه در ایوان تو باشد
پای دعای جامعه می خواهم آقا
ابواب ایمان وا به امان تو باشد
با یك نگاهت صاحب ملك زمین است
آنكس كه یك لحظه پریشان تو باشد
وقتی محالّ معرفت الله هستی
باید همه عالم سر خوان تو باشد
حتی مسیحی ها ارادت بر تو دارند
این هم ز الطاف فراوان تو باشد
آقا سلاطین جهان را بنده كردی
با یك نگاهت بردگان را زنده كردی
شكر خدا یك عمر دستم را گرفتی
درس كرامت از خود بابا گرفتی
اینكه دو عالم روضه خوان غربت توست
ارثی ست كه از غربت مولا گرفتی
با یك دمت ارض و سما را زنده كردی
تو گوی سبقت از دم عیسا گرفتی
یاد رقیه كرده ای آن لحظه ای كه
در اوج غربت در خرابه جا گرفتی
وقتی تو را بردند در خان الصعالیك
روضه برای زینب كبری گرفتی
در زیر پایت آسمان از جاش پاشد
از بركت تو سامرا عرش خدا شد
نامت علی بود و غریبی را چشیدی
بار غم و غربت به دوش خود كشیدی
صحن و سرای خاكی ات این را به من گفت
بعد از شهادت هم تو روز خوش ندیدی
آقا شنیدم روضه خوان یاس بودی
با روضه های مادرت زهرا خمیدی؟
ابن الرضایی كه علی بوده ست نامت
در كوچه ها آیا تو هم طعنه شنیدی؟
آیا درِ باغ تو را آتش كشیدند؟
آیا تو هم از دست این مردم بریدی؟
آیا طناب افتاد دور گردن تو؟
قطعاَ در آتش همسر خود را ندیدی
با اینكه تو جان داده ای از ظلم و كینه
اما امان از روضۀ شهر مدینه
آتش به روی یاس و نیلوفر كشیدند
شعله به باغ سبز پیغمبر كشیدند
در جنت الاعلی پیمبر روضه خوان شد
وقتی قباله از كف مادر كشیدند
قلب تمام عرشیان شد پاره پاره
شمشیر ها را تا كه بر حیدر كشیدند
دیگر ملائك لانه ها را ترک كردند
از بعد زهرا از مدینه پر كشیدند
چندی گذشت و در دل گودال خونین
بر روی عشق فاطمه خنجر كشیدند
وقتی سر بابا به روی نیزه ها رفت
از دختران بی پدر معجر كشیدند
بابا ز روی نیزه صدها مست می دید
بر صورت اطفال جای دست می دید
شاعر : مهدی نظری
- شنبه
- 27
- مهر
- 1392
- ساعت
- 14:1
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی نظری
ارسال دیدگاه