• دوشنبه 3 دی 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر مدح امام علی(ع) -( بُن اسلام باشد پنج نزد حق تعالایش )

2159

 بُن اسلام باشد پنج نزد حق تعالایش
که با این پنج هر مؤمن شود تکمیل کالایش
هر آنکو دعوی دین می کند این پنج را باید
نماز و روزه و حجّ و زکوة است و تولاّیش
ولایت گر نبود آن چار مردود است نزد حق
که این فی المثل روح است و آن چارند اعضایش
ولایت چیست مهر مرتضی و حبّ اولادش
ندارد بهره از دین هر که نبود مهر مولایش
مرا غیر از علی بعد از پیمبر نیست مولایی
که در قرآن ولی الله خوانده حق تعالایش
الا یا اهل عالم من کسی را دست حق دانم
که شد مُهر نبوّت در حرم جای کف پایش
بتی کو سرنگون شد در حرم با دست آن مولا
به گوش جان شنیدم یا علی می بود آوایش
کند از چاه کنعان آفتابی آسمان ها را
به یوسف سایه ای افتد اگر از قدّ و بالایش
اگر در حشر با ذکر علی آِند خلق الله
عجب نبود جهنّم بسته گردد جمله درهایش
بیان اوست توحیدی که توحید است تفسیرش
جمال اوست قرآنی که قرآن است معنایش
به یک ذّره عطا محو است صد خورشید تابانش
به یک قطره کرم غرق است صد توفنده دریایش
مسیح آسمانی را طبیب جسم و روح است این
که می ریزد زیک لبخند صد گردون مسیحایش
اگر صورت بپوشد عالمی ماند به تاریکی
و گر رخ برفروزد مهر سوزد پیش سیمایش
دل عیسی ابن مریم موجی از دریای اعجازش
گل موسی ابن عمران خاکی از صحرای سینایش
شود سر تا به پا شوق و رها سازد نبوّت را
اگر اذن شبانی یابد از درگاه موسایش
جنون دیوانه ای در کوچه های شهر، مجنونش
جنان فرش قدوم خانه بر دوشان صحرایش
پیمبر جان کلّ انبیا، او جان شیرینش
کتاب الله روی کبریا این روی زیبایش
تماشای جمال خویش در روی علی می کرد
معاذ الله اگر بودی خدا روی تماشایش
علی حرف الف بین حروف مصحف خلقت
از آن رو در خلایق چون الف دیدند تنهایش
علوم انبیا یک قطره از دریای تعلیمش
کمال اولیا یک شمّه از درس الفبایش
به قلب عرشیان مهرش، به چشم فرشیان نورش
به دوش مصطفایش پا، در آغوش خدا جایش
یدالله است و عین الله، وجه الله و نور الله
خدایا عبد، خوانم یا خداوند تعالایش
به شیطان گر نگاهی افکند رضوان کشد نازش
زرضوان گر کند قطع نظر نار است مأوایش
ملک گر خاک سلمانش شود تا حشر طوبی له
فلک بی مهرِ مقدادش اگر گردید ایوایش
کرامت آبی از جویش، ملاحت خاکی از کویش
امامت آستان بوسش، قیامت راه پیمایش
اگر عین اللّهش خوانی جهان چون نقطه در چشمش
و گر وجه اللّهش خوانی خدا بینی به سیمایش
مترسانید از خشم جحیمم در صف محشر
مُحّبِ شیر داور از جهنّم نیست پروایش
به گوش جان همانا حکم صوت وحی را دارد
نِیی کاندر نیستان یا علی برخیزد از نایش
نلغزد پا، نلرزد تن، نیاید خم به ابرویش
اگر خلق جهان خیزند در میدان هیجایش
اگر چشم عنایت از کرم بر دیو بگشاید
عجب نبود که فرش راه گردد زلف حورایش
زند لبخند بر مرگ پدر طفل یتیم آری
اگر بیند امیرالمؤمنین گردیده بابایش
نگویم خالق یکتاست آن یکتای هستی را
ولی گویم بود یکتا چو ذات پاک یکتایش
سزاوار است هر کس لب فرو بندد زاوصافش
زبان فردا برآید از دهن چون مار کبرایش
خداوندی به خلقت می کند رای خدا عزمش
دل آرایی زخالق می کند روی دل آرایش
فلک با مهر مولا همچنان گردیده و گردد
چه آغازش، چه پایانش، چه امروزش، چه فردایش
خوشا آنکس که هر شب هم نشینی با علی دارد
که هر آن لیلة القدری بود شب های احیایش
اگر بت سجده بر خاک قدوم قنبرش آرد
فلک گردد زمین بوسش، ملک گردد جبین سایش
شود پرونده ی طاعت به محشر کوهی از آتش
مگر مولا زند مُهر و کند از لطف امضایش
به هر سائل توان بخشد به دست جود، دنیایی
اگر دست سؤال آرد به دامن کلّ دنیایش
هر آنکس شد خراب از کوثر مهر و ولای او
زگلزار جنان آبادتر دنیا و عقبایش
تمنّای خلایق را بر آرد در صف محشر
هر آنکس از علی غیر از علی نبود تمنّایش
تولاّی علی فوق عبادات است نزد حق
خوشا آنکس که باشد هم تولاّ هم تبرّایش
اگر قسیس با مهر علی انجیل برگیرد
مسیحا بوسه ها آرد به دیوار کلیسایش
برهمن بسته چشم و گوش خود را و نمی داند
که دائم یا علی گویند در بت خانه بت هایش
به نیل افتد اگر نور علی موسی شود ماهی
زقاف آید اگر بانگ علی، جبریل عنقایش
به گردون ولایت هر که جز روی علی بیند
به اعمی می شود توهین اگر خوانند اعمایش
اگر در طور سینا اوفتد یک جلوه از حُسنش
هزاران موسی عمران شود غرق تجلاّیش
الهی با همه آلودگی از تو دلی خواهم
که غیر از یا علی ذکری نخیزد از سودایش
محمّد (ص) در شب معراج خلوت کرد چون با حق
به آوای علی می کرد صحبت ربّ اعلایش
کند رشک گلستان خلیل الله دوزخ را
اگر ذکر امیرالمؤمنین خیزد زژرفایش
به اسم اعظم داور عجب نبود که در محشر
اگر بخشند خلقت را به تار موی زهرایش
خدا را، خود به جان او قسم می داد پیغمبر
سپس او را دعا می کرد با لعل گهر زایش
به آیین قدر کردم نگه او بود فرمانده
به دیوان قضا کردم نظر او بود طغرایش
علی افلاکی و حیف است بین خاکیان باشد
کجا باشد فرشته جا در آغوش هیولایش
به محراب عبادت آن چنان محو خدا گردد
که در حال نماز آرند بیرون تیر از پایش
به خاک رهرو راه ولایش سجده باید برد
که هر خار مغیلان می شود یک نخل طوبایش
خوش آن چشمی که در رؤیا ببیند ماه رویش را
به از بیداری عمر است آن یک لحظه رؤیایش
کجا «میثم» کند وصف علی با آنکه می داند
زوصف خلق غیر از شخص پیغمبر مبرّایش
بود مست تولاّی علی تا لحظه ی آخر
کز اوّل پر زصهبای ولایت بود مینایش

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

  • یکشنبه
  • 28
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران