من ز باقی گل قنبرتان خلق شدم
به دعای سحر همسرتان خلق شدم
با دعایش شده ام مست شما در هیأت
و جگر سوخته ی دخترتان خلق شدم
گر چه یک بارِ اضافی شده ام،اما باز
شکرولله که کمی نوکرتان خلق شدم
من غلام سگ دربار شما میباشم
افتخاری ست که دور و برتان خلق شدم
مثل دروازه ی کفرم که به دستان شما...
از زمین کنده شوم،خیبرتان خلق شدم
شده مدیون کف پای شما صورت من
لطف کردید که خاک درتان خلق شدم
سیدی سایه ی بالای سرم خلق شدید
یک پر از بالش زیر سرتان خلق شدم
شاعر : جواد دیندار
- یکشنبه
- 28
- مهر
- 1392
- ساعت
- 16:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جواد دیندار
ارسال دیدگاه