• دوشنبه 3 دی 03


شعر عید غدیر خم -( جمـاعتی کـه به جـز کاوِ* گنج نشـناسند )

2056
3

جمـاعتی کـه به جـز کاوِ* گنج نشـناسند
به سعی خویش غم و درد و رنج نشناسند
تو آن زمـرّد نابی، تو آن نگین اصیـل
اگر چه بی هنران قدر گنج نشناسند
چـو دل بـه مِهـر تـو دادنـد مردمـان فـهیم
گـذشتِ لحظـه و شش روز و پنج نشنـاسند
اگر که جلوه نمـایی هزارهـا یوسـف
تمیز و فرق ز دست و ترنج نشناسند
***
بیا و تیغ ز دستـم مگیر می میرم
که باز هم نجفت را بهانه می گیرم
 ***
منـم همـیشـه گـرفتـار زینبت آقا
اسیر سلسله ی زلف چون شبت آقا
 به ضربه ای به دو قسمت نمود تیغ شما
وجــود عـبـدود و فــرق مـرحـبت آقا
 به حرف آمده با ختم انبیای خودش
خـدا به لیـله ی معـراج بـا لبت آقا
 ز روی خاک کمی با ملاطفت بگذر
شکـست قلب زمین زیر مرکبت آقا
 ***
بیـا که وقت نماز است مقتدایم باش
دوباره در تو نهفته است ذکر تکبیرم
 ***
سخن به فضل تو دنیا اگر پذیرد به
به غیر حبل متین ات اگر نگیرد به
سری که مهر شما را به خود نمی بیند
اگـر کـه تیغ فنـا را به جـان پذیرد به
صلات و صوم و عبادت بدون حب شما
خدا به محشـر کبـری اگـر کند رد، به
 خـدا نموده تو را در غدیر امیر جهان
هر آن که جز تو گزیند اگر بمیرد به
 ***
غـرور کـاذبمــان را بیــا مـداوا کـن
که می دهد به خدا یک نگات تغییرم
 ***
امیـر ساده ولی بی نظیـر یعنی تو
وجود و نفس بشیر و نذیر یعنی تو
 بخوان ز آیه­ی «والفجر» تا «لیالٍ عشر»
که صبح صادق روشن ضمیر یعنی تو
 اگر چه بیت شما خانه ای ست نورانی
ولی بـه فـاطمه مـاه منیـر یعنی تو
 چه کنج خانه نشینی چه بر سریر قضا
قسـم بـه ذات الـهی امـیـر یعــنی تو
 ***
چو ذرّه ایم و شما وسعتی خداوندی
به یک نگـاه شمـا می کنند تکثیرم
 ***
«امیـر قافله ی عشـق»** با امامت خـویش
به کل خلق نشان می دهد کرامت خویش
امیر خیبـر و خنـدق، حنین و بدر و احـد
که در مصاف ستم خم نکرد قامت خویش
گرفت حلقـه ی در با سـر دو انگشتش
که تا نشان بدهد تاب استقامت خویش
اگر نقـاب ز سیمـای خـویش اندازد
به روز واقعه برپا کند قیامت خویش
 ***
نمی بَری تـو غـلامـان خویش را از یـاد
درون صفحه ی چشمت نشسته تصویرم
 ***
هر آنکـه غصـب خـلافت کند خلیفـه که نیست!
که غصب منصب حق دست هر سقیفه که نیست!
 یکـی ز فضـل عـلی « إنَّمـا ولیُّـکُـم » اسـت
به نام هیچ خس این آیه ی شریفه که نیست!
 بگـو بـه دشـمـن نـادان کـمی تـأمـل کـن:
که قدر فهم تو هر نکته ی ظریفه که نیست!
 کـفایت است بـرایش جمل سواری جنگ
نبرد با شه دین کار هر ضعیفه که نیست!
 ***
همیشه ورد لبم لعن دشمنان علی است
امیـد آنـکه کـه خـدا بگـذرد ز تقصیـرم***

شاعر : مجید لشگری

  • دوشنبه
  • 29
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 4:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران