در حریمت شفا نمیخواهم
آتشم زن دوا نمیخواهم
لحظهی استجابت روضه
از شما جز شما نمیخواهم
خاك پای تو كیمیای من است
جز همین كیمیا نمیخواهم
تا اسیر حسین تو هستم
دلی از غم رها نمیخواهم
من حسینی و حیدریم ، پس
بی نجف ، كربلا نمیخواهم
«مست مست و قلندر استم من
خاك نعلین قنبر استم من»
ابتدا، انتها نداری تو
جز خدا آشنا نداری تو
آیهی اعظم خداوندی
كی، چگونه، كجا نداری تو
همهی سائلان تو شاهند
سائل بینوا نداری تو
فرش این خانه بال جبریل است
قالی نخنما نداری تو
با سرت عرش شكسته ولی
روضهی «بوریا» نداری تو
«شب اسیر سپیدهی سحرت»
عالمی مات جلوهی پسرت
آمدم تا در این شب آخر
مثل این كاسههای پشت در
مرحمی آورم برای سرت
گرچه این را نمیكنم باور
كه دوایی برای این سر نیست
كه سر تو نمیشود بهتر
كه امید یتیمها امشب
میرود پیش حضرت مادر
كه در این شهر بیلیاقتها
نیمه شب دفن میشود حیدر
شب، غریبی، تلاطم دریا
شب، مدینه، نجف، غم زهرا
اسم مادر رسید و غوغا شد
گره از كار بستهام وا شد
اسم مادر دوباره معجزه كرد
نفس آلودهای مسیحا شد
باید امشب به روضه برگردم:
بی تو حیدر عجیب تنها شد
قدرِ شبهای قدر! بعد از تو
خانه، قبری برای مولا شد
امشب آغاز بهتری دارد
شب وصل علی و زهرا شد
غم اگر رنگ مادری دارد
گریه هم بوی بهتری دارد
شاعر : محمد بختیاری
- دوشنبه
- 29
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد بختیاری
ارسال دیدگاه