تو گنجهای خدا را به زیر پا داری
سر از کرم به تهیدستها فرو داری
شب و ستاره و مه، نخل و چاه میگویند
که شب گذشت علی جان هنوز بیداری؟
گهی به تخت خلافت گهی کنار مریض
زمامدار وجودی تو یا پرستاری؟
برای غارت خلخال یک یهودیه
فراز منبر پیغمبر اشک می باری
رعیت تو به جان تو میدهد آزار
به جرم اینکه تو یک مور را نیازاری
قیام و عدل و مروت شود تماشایی
دمی که پای به بازار کوفه بگذاری
مقام و مرتبهات را نهادهای به زمین
که مشک آبِ زنی را به دوش برداری
شرافت و شرف و عدل از شرافت توست
چهار سال عدالت فقط خلافت توست
رسول خواست تو تنها برادرش باشی
برادرش نه! که نفس مطهرش باشی
هزار حیف که در پهندشت ظلمتها
بشر نخواست که تو مولا و رهبرش باشی
لوای فتح پیمبر در اهتزاز آید
به غزوهای که تو سردار لشکرش باشی
سلام صبح قیامت، سلام اهل بهشت
به محشری که تو ساقی کوثرش باشی
شکست ره نبرد تا ابد به اردویش
محمدی که تو در جنگ، حیدرش باشی
سزد ملائکه تا صبح حشر سجده برند
به منبری که تو تنها سخنورش باشی
تمام اهل قیامت ندا دهند علی
خوشا کسی که تو امروز محشرش باشی
بهشت و کوثر و رضوان من تویی مولا
صراط و محشر و میزان من تویی مولا
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 29
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:24
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه