در وادی الهی خدا خودش می دونه
محبّت تو مولا ، زد از دلم جوونه
چه کار کنم حسین جان ، دلم گرفته بوونه
هر دم کنم صدایت با اشک دونه دونه
آب روان بنوشم ، گویم به آه سوزان
دوسِت دارم حسین جان ، فدات بشم حسین جان
مولا ببین که عشقت برده ز کف توونم
دائم ز هر سر و سو دو دو کنان دَوونم
این اشک دیدگانم ، کی می دهد اَمونم
روی تو را ببینم ، مظلومیّت بخونم
تا بر جهان بگویم مانند شمع سوزان
دوسِت دارم حسین جان ، فدات بشم حسین جان
مهر تو ای حسین جان از دل کشد زبونه
مرغ دلم به سویت پر می زند شبونه
بی عشق تو ندارد میلی به آب و دونه
عشق تو هر کجائی ، عاشق رو می کشونه
چون بلبل پریشان ، گوید به آه و افغان
دوسِت دارم حسین جان ، فدات بشم حسین جان
شاعر : احمد آرونی
- سه شنبه
- 30
- مهر
- 1392
- ساعت
- 13:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
احمد آرونی
ارسال دیدگاه