هر چه ترسیدم از آن، آن به سرم می آید
مشک سوراخ شد و کیست برم می آید؟
چشم پرخون شده را طاقت دیدن نبود
خون به همراهی اشک از بصرم می آید
علقمه پر شده از شیون یک بانویی
کیست او ذکر لبش " وا پسرم " می آید ؟
سخت باشد بدهم صورت او را تشخیص
چون کبودی رخش در نظرم می آید
فاطمه آمد و دستی که ندارم خیزم
اشک خجلت فقط از چشم ترم می آید
هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید
ناله ی العطش اهل حرم می آید ..!!
شاعر:وحید مصلحی
- دوشنبه
- 9
- آبان
- 1390
- ساعت
- 18:6
- نوشته شده توسط
- سید حامد فیض
حسین آریانپور