• دوشنبه 3 دی 03

 علی اکبر لطیفیان

شعر ظهر و عصر عاشورا -( دارد سر از تن تو جدا می كند چرا؟ )

1904
2

دارد سر از تن تو جدا می كند چرا؟
از پشت گردنِ تو جدا می كند چرا؟
چیزی نمانده پس به عقیله نگاه كن
تا آخرین نفس به عقیله نگاه كن
تكلیف من پس از تو نگفتی چه می شود؟
با سر اگر ز نیزه بیفتی چه می شود؟
بگذار من كتك بخورم تو نفس بگیر
تاوان هرچه موی سپید است پس بگیر
بگذار من كتك بخورم گریه كن حسین
از تو چگونه دل ببُرم گریه كن حسین
بگذار من كتك بخورم تو بلند شو
مثل لبت ترك بخورم تو بلند شو
آتش گرفت خیمه به جایی رسید كار
سجاد ناله كرد علیكُنَّ بالفرار

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 5:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران