پرپر شد آه شقا یق در کربلایی که گفتند
رنگین چو روی شفق شد دشت منایی که گفتند
ای روضه خوان باورم را با شور غم در هم آمیز
تا شعله گیرم من از این شرح بلایی که گفتند
ماه محرم رسیده تا جامه ی غم بپوشم
خونابه از دیده ریزم در این عزایی که گفتند
ای دردمندان عالم ای بی پناهان بدانید
نام حسین بن زهراست مشکل گشا یی که گفتند
هر مرده ای از دم او گیرد حیاتی دوباره
جوشد از آن خاک تشنه آب بقایی که گفتند
چون نی به شور و نوایم من عاشق کربلا یم
یک آسمان غربتم من در نینوایی که گفتند
از بغض تب دار احساس در غربت کف العبا س
افتاده بر خاک صحرا دست جدایی که گفتند
یک سو علم بر زمین و یک سوی مشکی دریده
بر دیدگانی نشسته تیر رهایی که گفتند
شاعر : مهدی ایزد پناه
- جمعه
- 3
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی ایزد پناه
ارسال دیدگاه