• سه شنبه 15 آبان 03


شعر شب تاسوعا حضرت عباس(ع) -( افتاد دست بلندي ، مشكي كه خالي خالي )

2430
4

 افتاد دست بلندي ، مشكي كه خالي خالي
پيش نگاه شريعه ، در همين جا ، اين حوالي
ظرفيت چشم او را ، كيفيت اين سبو را
هرگز نخواهيد فهميد اي ظرف هاي سفالي
اينجا همه تشنه هستند ، اين واقعيت ندارد
اين حرف ها را در آورد از خود فرات خيالي
خوردن ندارد بگوييد ، اين ميوه آبي ندارد
كي ديده سيراب گردد ، لب تشنه از مشكِ كالي
ديگر نمانده عمودي در خيمه ات تا بخيزي
دستي نمانده برايت تا چشم خود را بمالي
تو دست دادي و جايش يك مُشتِ پُر را خريدي
پس بالهايت گرانند بايد به بالت ببالي
گفتي برادر بيايد اين بوي سيب از حسين است
چشمي نداري ببيني : آمد ولي با چه حالي
گفتند : آيا عمو رفت ، گفتند و آنقدر گفتند
شايد جوابي بگيرند اين جمله هاي سئوالي
ديدم قيامت بپا شد چشمي به حرف آمد و گفت :
اينجا همه آب خوردند از دستهاي زلالي
بعد از تو بايد بخشكد اندام هرچه كه درياست
بعد از تو بايد ببارد اين آسمان ، خشكسالي
تو سفره كردي دلت را تا ما گرسنه نباشيم
ما غافلان باز هر روز دنبال نان حلالي

 

شاعر : حجه الاسلام رضا جعفری

  • شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 7:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران