• یکشنبه 4 آذر 03


شعر ترکیب بند عید غدیر خم -( از مقام یا صنم پر می کشد تا یا صمد )

4592
4

از مقام یا صنم پر می کشد تا یا صمد
بت پرستی که ز بوی عشق می گیرد مدد
مسلم و کافر ندارد نام مولایم علی
مثل اکسیری نهفته در دل هر خوب و بد
از تمام خانه هایی که گدا را می خرند
من فقط پشت در این خانه را هستم بلد
نیست از نام علی نامی بلند آوازه تر
نیست فرقی بین او با قل هوالله احد
ما علی گفتیم اما مرتضی وقت نبرد
ذوالفقارش را به جز با ذکر یا زهرا نزد
هر که از عشق علی مرتضی دم می زند
حق به نامش سر در فردوس پرچم می زند
هر کسی پای تو را بوسید آقا می شود
چشمه ای که پای تو جوشید، دریا می شود
هر کسی گم کرده راه بندگی را، عاقبت
در صراط المستقیم قرب پیدا می شود
از نگاهی که به سلمان کرده ای پیداست که
کافر دین با نفسهای تو مِنّا می شود
فرق بین شاه و رعیت نیست در فیض حضور
هر که می آید در ایوان نجف جا می شود
خوش به حال امتی که طبق گفتار نبی
مرتضی در خانهء آن قوم بابا می شود
ما و احسان قدیمت یا صراط المستقیم
إهدنا سوی حریمت یا صراط المستقیم
از رطوبتهای چشمان تو شبنم شد درست
شبنم افتاد و زمین گِل گشت، آدم شد درست
نوح را نجار کرد عشق علی و بعد از آن
بهر قوم نوح یک کشتی محکم شد درست
رد نعلین علی را دید رویش پا کشید
تا که زیر پای اسماعیل زمزم شد درست
اسم اعظم بود و در عیسی تجلی کرد و بعد
آن دمِ احیا گرِ عیسی ابن مریم شد درست
آنقدر خرمای کال از دکّه تمّار برد
تا که آخر کار و بار دخل میثم شد درست
در غدیر خم پیمبر چند ساعت داد زد
آی مردم با ولایت دین خاتم شد درست
آفتاب دین پیمبر، تو قمر بودی علی
یک شبی را با چهل تن تا سحر بودی علی
ساقی امشب میگساری ها به وصلت منجر است
چون به جای کاسه لبهایم کنار کوثر است
جرعه نوشم کن خرابم کن بیندازم ز پا
زانویم پیش شما افتاده باشد بهتر است
چند تا رکعت رکوعت را بیفزا، پشت در
در میان سائلان دعوا سر انگشتر است
عرش را در زیر پا داری وگرنه کِی کسی
جای پاهایش به روی شانه پیغمبر است
سرزده کافیست تا که عازم میدان شوی
تار و مار رقص شمشیر تو صدها لشگر است
از دم تیغت گذر کردند  سرها بی شمار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
ای سر تو یک سر و گردن سر از سردارها
ای به امید تماشایت همه بازارها
پیش ما بیچاره ها سر کردن از نقص تو نیست
تو گل باغ ولایی در کنار خارها
مادران از کودکی دادند یاد بچه ها
با علی باش و مشو دل ناگَران کارها
ای مدار خانه ات کهف الوری! اذنم بده
همچو سگ زانو زنم پای شیار غارها
تو همین که فاطمه باشد کنارت کافی است
می روند از دور تو بعد پیمبر یارها
بعد پیغمبر تویی با خانه ای که سوخته
با غم زهرا و آن دردانه ای که سوخته
مانده جای غزوه های سخت و سنگین بر تنت
سر به زیر آورده با تیغ نگاهت دشمنت
آخر ای مولا تو را با جنگهایت بنگریم
یا به آن بچه یتیم شهر کولی  دادنت
آن مدالی که غدیر انداختی را بنگریم
یا طنابی که می افتد دور دست و گردنت
آنقدر طولی نینجامد تو را لبخندها
زود می آید زمان وای زهرا گفتنت
همسرت را پیش چشمان تو آتش می زنند
شعلهء کین را می افروزند روی گلشنت
روز عیدی اصلاً آقا لال باشم بهتر است

شاعر : حسین قربانچه

  • شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 15:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران