عذر خواهم در غمت حالم پریشان تر نشد
بیش از این، این چشم های تار،گریان تر نشد
صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم
ورنه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد
باز هم شرمنده ام آقا، اگر چه نوکرم
اعتقادم در حقوق تو مسلمان تر نشد
مانده ام با این همه غم زنده مانده نوکرت
یا چرا در ماتمت پاره گریبان تر نشد
روضه های قتلگاهت کار دستم داده است
یادم آمد یک نفر غیر از تو عریان تر نشد
سخت با تیر و سنان و نیزه پرپر گشته ای
آه ای آقا، مگر ذبح تو آسان تر نشد؟
زینت دوش نبی جانم فدایت، از چه رو
خنجری که بر گلویت خورد، بُرّان تر نشد
شاعر : رضا باقریان
- یکشنبه
- 5
- آبان
- 1392
- ساعت
- 6:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه