باز آتش شعله زده بر بيت الاحزان بهشتي مدينه
زنده شد با دست تقدير خاطرات تلخ زخم روي سينه
واي اي امان از اين مصيبت گشته در اين شهر غربت هتک حرمت بر ولايت
واويلا واويلا
گر هستي امام شيعه پس بگو عمامه ي روي سرت کو
مانده اي بي يار و ياور در ميان کوچه ها، پس لشگرت کو
آه امتي که سر رسيدند گرچه جسمت را کشيدند از تنت سر نبريدند
واويلا واويلا
مي سوزم از اين عزا که جانماز زير پايت را کشيدند
در بين غوغاي کوچه اشک چشم دخترانت را نديدند
آه دشمن تو وحشيانه آمده با تازيانه مي زند بر روي شانه
واويلا واويلا
شاعر : رضا تاجیک
- یکشنبه
- 5
- آبان
- 1392
- ساعت
- 14:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه