جاده ی عشق صبح روز دهم
پیچ و خم دار و تنگ تر می شد
وقت آغاز رونمایی از
دو هدیّه ، دو تا پسر می شد
با دو تا دست مادری آنگاه
هدیه ها را تمیز و خوش رو کرد
خوب پیچید مثل دسته ی گل
سیر بوسید و باز هم بو کرد
یادش آمد مدینه آن روزی
که دو چشمش اسیر خواب شد و...
ابری از عشق در مقابل او
سپر تیغ آفتاب شد و ...
ابر آمد ...به باغ چشمانش
قطره هایی ز عشق نازل کرد
خود او هم درست یادش نیست
از کجا عشق خانه در دل کرد ؟
آنچنان ریشه زد محبت او
که جدایی هنوز ممکن نیست
نه ، بدون برادرش هرگز
یک ..دو ..شاید..سه روز ممکن نیست
تازه انگار جشن میلاد است
که برایش هدیه آورده
دو گل از باغ قلب خود زینب
چیده امروز پیشکش کرده
هدیه ها کوچک اند اما او
هر چه بود و نبود می آورد
تا قبولش کند قسم هایی
جنس یاس کبود می آورد
هدیه ها را به دست او می داد
عشق با التهاب جاری بود
باغبان ماند با دو گل چه کند
وقت طوفان و جان نثاری بود
...
باد می آمد و میان خیام
با خودش التهاب می آورد
بوی پیراهنی که خونین بود
بوی شهد گلاب می آورد
کنج خیمه نشسته بود هنوز
نه به دنبال لاله ها می رفت
توی فکرش غروب دنبال
رد پای سه ساله ها می رفت
شاعر : سید مجتبی ربیع نتاج
- دوشنبه
- 6
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید مجتبی ربیع نتاج
ارسال دیدگاه