آمدم سوی تو با روسیاهی نبود غیر تو مرا پناهی
من که ازکارخودشدم پشیمان آمدم تا کنی به من نگاهی
ای که تو هستی ـ بر من ـ مولی الموالی
آمدم سویت ـ اما ـ با دست خالی
آمدم سویت ـ من با ـ شکسته بالی
تویی امید دلم ز کار خود خجلم
من آمدم با سر بزیری
امام جود و کرم ببین تو چشم ترم
چه می شود دستم بگیری
من آمدم یا حسین(2)من آمدم ولی پشیمان(2)
***
من که ره بسته ام به خواهرتو من که شرمنده ام از مادر تو
دل اهل حرم شکسته ام من خجلم از علیّ اصغر تو
زاده ی زهرا ـ دیدی ـ با من چه کردی
منو در کوی ـ عشقت ـ آواره کردی
ای طبیب آخر ـ دردم ـ را چاره کردی
عزیز فاطمه ای تو دلبر همه ای
تو معدن جود و سخایی
در این زمین بلا بگو بگو تو چرا
غریب دشت کربلایی
من آمدم یا حسین(2)من آمدم ولی پشیمان(2)
شاعر : عابدین کاظمی
- دوشنبه
- 6
- آبان
- 1392
- ساعت
- 14:56
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
عابدین کاظمی
ارسال دیدگاه