• دوشنبه 3 دی 03


شعر دفاع مقدس -( دید در معرض تهدید دل و دینش را )

34645

دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتّی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش... کوله و پوتینش را
رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستری از حادثۀ مینش را
استخوان های نحیفی که گواهی می داد
سن و سال کم از بیست به پایینش را
ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید
زیر تابوت سبک یا غم سنگینش را؟
بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه ای
کند آرام دل مادر غمگینش را...
باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود
تلخی غربت اگر چهرۀ شیرینش را
شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را
***
ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز!
قصۀ یوسف و پیراهن خونینش را
کفن پاک تو سجاده، پلاکت تسبیح...
ابتدا بوسه صواب است کدامینش را؟

شاعر : حمیدرضا حامدی

  • سه شنبه
  • 7
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 7:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران