رخت عزای روضه مادر به تن کنید
رخت سیاه از غم مادر کفن کنید
گریه کنید روضه ماتم به پا شده
این دل دوباره وارد دارالشفا شده
یا فاطمه سلام برآن قلب خسته ات
بر محسن تو و دست شکسته ات
بی بی سلام روضه ماتم شروع شد
مشکی - عزا - بارش نم نم شروع شد
پهلو، پسر، خدا ، در و دیوار و فاطمه
دستی شکسته ، آتش و مسمار و فاطمه
غسل و کفن ، شبانه و تابوت و بچه ها
زینب ، حسن ، حسین ، آه جگرسوز مرتضی
کم کم علی ز اوج غمت پیر می شود
در خانه اش بی طبیب و زمین گیر می شود
از این به بعد نیمه شب و چاه و مرتضی
از این به بعد زخم زبان آه و مرتضی
دل گفته ای از : وحید محمدی
www.y-a-zahra.blogfa.com
- پنج شنبه
- 19
- آبان
- 1390
- ساعت
- 7:40
- نوشته شده توسط
- وحید محمدی
ارسال دیدگاه