مجلس نوزدهم:
غسل شبانه
ای خاک قدوم تو به هر درد دوا
با یک نگهت حاجت خلق است روا
اکنون که دلم اسیر رویت گشته
هر ثانیه دیر میشود زود بیا
آقا جان هر لحظهای که شما زودتر بیایی اهل بیت و شیعه رو از ظلم و ستم ستمگران زودتر نجات میدهی؛ آقا جان شما بیا و امشب نگذار که تشییع جنازهی مادرت توی مدینه شبونه و مخفیونه انجام بگیره.
امشب روضهی غسل دادن فاطمه توسط امیرالمؤمنینه.
امیر المؤمنین علی (ع) می فرماید : به خدا سوگند شروع به غسل دادن او نمودم ، طبق وصیت فاطمه (س) او را در پیراهن غسل دادم و با زیادی حنوط رسول خدا او را حنوط دادم ، در کفن پیچیدم ، وقتی که خواستم بندهای کفن را ببندم ، صدا زدم : ای فرزندان فاطمه بیائید و با مادرتان خداحافظی و وداع کنید .
حسن و حسین جلو آمدند : صدا می زدند : آه مادر حسن و حسین ، سلام ما را به جدمان برسان .
خدا را گواه می گیرم که فاطمه ناله ای زد و فریادی کشید و دستهایش را از کفن بیرون آورد و حسن و حسین را در آغوش گرفت . در این هنگام هاتفی صدا زد : یا علی ، حسن و حسین را از روی سینه ی مادر جدا کن که به خدا سوگند فرشتگان آسمانها را به گریه در آوردند .
امیر المؤمنین وقتی داشت فاطمه رو غسل میداد مردم من میگم این زبون حالش بود:
از همهی سادات معذرت میخوام که این شعر رو میخونم:
سرخیّ غروب ردّ پایش مانده
از دین نبی هوی و هایش مانده
همهی مردم مدینه از دینی که پیغمبر آورده بود فقط اسم مسلمونی رو به یدک میکشیدند و لا غیر.
سرخی غروب ردّ پایش مانده
از دین نبی هوی و هایش مانده
(فاطمه جان) در صورت تو هالهی شب نقش شده
این پنجهی دست کیست جایش مانده؟!
***
نوحه خوانی امیر المؤمنین (ع) هنگام کفن نمودن فاطمه (س)
فراقُک اعظم الاشیاء عندی
و فقدُکِ فاطمه أدهی التُکول
اَلا یا عینُ جودی و اسعدنی
فحزنی دائم ابکی خلیلی
فاطمه جان فراق تو در نزد من سخت است و فقدان تو ای فاطمه برای من سنگین ترین مصیبت هاست . ای دیده اشک بریز که اندوه من همیشگی است، من برای دوستم فاطمه می گریم .
بحر طویل حضرت زهرا(س)
شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد که تا حشر به گردون رود از حنجرهی اهل ولا شیون و فریاد، که در ازمنهی دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد، شرافت ز میان رفته، قرار از دل و جان رفته، گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته، محمد که بُود جان گرامی جهانها ز جهان رفته، مدینه شده خاموش، جهان گشته سیهپوش، عجیب است که بعد از دو مَه و نیم، غدیر نبوی گشته فراموش، در فتنه شده باز و سقیفه شده آغاز عدالت ز جفا خانه نشین، بیداد گری سر به در آورده، مولای دو عالم شده بی یاور و در خانهی در بسته گرفته ز الم زانوی غم در بر و بر غربت اسلام کشد از دل پر غصهی خود آه که آتش زده با شعلهی فریاد درون ارض و سما را.
آب غسل و کفن ختم رسل خشک نگردیده که قرآن شده پامال و فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل، گروهی که شده بندهی دجّال، ستادند در بیت خداوند تبارک و تعالی به درون کینهی مولا، نه حیایی و نه شرمی ز رسول و علی و حضرت زهرا، عوض دستهی گل شاخهی هیزم به سر شانه نهادند، در خانه ستادند، ز بیداد زبان را به جسارت بگشادند، که: هان یا علی از چیست که در خانه نشستی؟ در از قهر به روی همه بستی، اگر این لحظه در خانهی خود را نگشایی، نیایی به سوی مسجد و بیعت ننمایی، همه آتش بفروزیم و در خانه بسوزیم، بسوزیم حسین و حسن و فاطمهات را، که از این شورش و تهدید تن زینب و کلثوم و حسین و حسن و فاطمه لرزید، کشیدند ز دل ناله که: ای ختم رسل سر به در آور ز دل خاک و ببین غربت ما را.
در این حادثهی شوم به اذن علی آن رهبر مظلوم، که مظلومی او تا ابد الدهر بُود بر همه معلوم، مه برج حیا فاطمه آمد پسِ در گفت که: ای قوم ستمکار به جرأت شده با ذات خدای احد قادر دادار، پس از رحلت پیغمبرش آمادهی پیکار، چه خواهید از آل نبی و حیدر کرّار، ندیدید که ما در غم پیغمبر اکرم همه هستیم عزادار، دریغا که همان عهد شکنهای دو روی همه غدّار، عوض شرم و حیا پاسخشان شد شرر نار، ز بیت الحرم وحی، برآمد شرر و دود سوی گنبد دوّار، خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار، چه با فاطمه از آن لگد و ضربت در شد، به هواداری او محسن ششماهه سپر شد، به خدا زود تر از مادر مظلومهی خود گشت فدا شیر خدا را.
نفس فاطمه از درد درون قفس سینهی افروخته پیچید که میخواست شود زیر و رو از نالهی او شهر مدینه،که به هم ریخت نظام فلک از نالهی یک یا ابتایش، چه بگویم که سخن در جگرم لختهی خون گشته و انگار که بازوم شکستهست و یادرد کنم در دل و در سینه و در پهلویم احساس و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار که پشت در آن خانه ز شلاق ستم گشته تنم یکسره مجروح، نه آخر مگر از آب و گِل فاطمه کردند مرا خلق، نباشم به خدا شیعه اگر حس نکنم آن همه دردی که فرو ریخت به جان تن زهرا، به تن پاک و شریفی که محمد زده گُل بوسه چو آیات خدا بر همه اعضاش، به قرآن بُود این درد به درون تن من تا پسرش مهدی موعود بیاید، شرر آتش جان و دل کل محبان علی را بنشاند، ز عدو داد دل مادر مظلومهی خود را بستاند، بگشایید به تعجیل ظهورش همه شب دست دعا را.
به خدایی خداوند در این صحنهی ایجاد علی دوست تر از فاطمه نَبوَد به پیمبر قسم از فاطمه بایست بگیریم همه درس ولایت، به علی دوستی فاطمه سوگند بخوانید به تاریخ و ببینید که با پهلوی بشکسته و بازوی ورم کرده و با سقط جنینش ز فشار در و دیوار و کبودی رخ چون گل یاسش، به دفاع از علی از جا حرکت کرد، سپس یک تنه استاد و ندا داد که من در دل دشمن تک و تنها به علی یاور و یارم، نگذارم نگذارم که شود یک سر مو از سر او کم، منم و مهر و ولایش، سر جانم به فدایش، ز ازل گفتم و گویم که علی هست من و من همه اویم به خدا یا که علی را به سوی خانه برم یا که چو شش ماههی خود کشته در این راه شوم، این من و این بازو و این محسن مظلوم، بگیرم جلوی فتنه و بیداد شما را.
بعد از این فاجعه شد دست ستم باز و دگر کشتن اولاد علی تا ابدالدهر شد آغاز و شروعش ز در خانهی زهراست، سپس کشتن مولا، پس از آن قتل حسن پس از آن فاجعهی کرب و بلا ریختن خون حسین ابن علی بود و جوانان بنی هاشم و هفتاد و دو سرباز رشیدش، پس از آن کودک شش ماههی معصوم شهیدش، چه شهیدان عزیزی که از این سلسله تقدیم خدا گشت، یکی مالک اشتر یکی عمار یکی میثم تمار یکی حجر و رشید است و سعید ابن جبیر است هزاران و هزاران و هزاران تن از اینان که بریدند سر از پیکرشان فرقهی اشرار به این جرم که بودند طرفدار علی حیدر کرار و هنوز از دم شمشیر سقیفه به ستم خون محبان علی ریزد و ریزد مگر آن روز که مهدی بستاند ز عدو داد تمام شهدا را.
« حاج غلامرضا سازگار»
- سه شنبه
- 7
- آبان
- 1392
- ساعت
- 20:44
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه