ای مسیر کاروانت تا ابد آیینه پوش
ارغوان داغ تو زد در بهار سینه جوش
رفتم از دل تا بپرسم، قصهی اندوه چیست؟!
این که در من شعلهها افروخته، از داغ کیست؟!
عشق و عقل آیینهسان، فانوس دل افروختند
اشک و مژگان، هر دو با هم در تماشا سوختند
وسعت اندوه را در داغ تو، اندازه نیست
این ارادت از ازل مانده، که رسمی تازه نیست
ای فدای لحظههای سرخ یادت زندگی
زندگی بی یادتو ،می افتد از تابندگی
با تو هر قومی بلندآوازه از بیداری است
بی تو، نام زندگی، محکوم ذلتواری است
اربعین تا اربعین ،صدقافله مهمان توست
معرفت جوی حریم عشق بی پایان توست
اربعین تا اربعین ،صد پیر با جابر قرین
با تو می گیرد به یاد اربعینت ، اربعین
باتو می گیردعزا همراه فرزندان،خلیل (ع)
باتو می گیردعزا همراه خاتم، جبرئیل (ع)
باتومی گیرد عزا،معصومه خلقت،بتول (س)
با تو می گیرد عزاهم، عترت آل رسول (ص)
باتو می گیرد عزا ، دراربعینت مرتضی(ع)
باتو می گیرد عزا، تا جلوه ی روزجزا
خیمه برپا کرده با یادت،غمین بانو، رباب (س)
می کند همراه زینب،هم دل عالم کباب
درشهودی آشکارا،جلوه گر ، ازمشرقین
آسمان پرمی شود از بانگ ذکر :یاحسین !
یاحسین و یاحسین، آهنگ دل ها می شود
سینه سینه، این نوا تا نا کجاها می رود
**ای مسیر کاروانت تا ابد، آیینه پوش
نغمه ی تنهایی ات می آید ازمیدان به گوش
**
آنکه در شطّ فرات، از دست، خالی کرد ب
مهر تو در سینه اش بود از ازل، با بوتراب
شوق و ذوق اکبر و قاسم ،از انفاس تو بود
جلوهی آیینههاشان، عشق و احساس تو بود
جرعه ای از جام صبرت، حضرت زینب (س) چشید
لحظه ای حتی از او درماندگی دشمن ندید
غیرت مردان حق، ازحق آیین تو بود
هر چه بود آنجا، فقط آیینهی دین تو بود
آنکه در میدان، به نام نامی ات تعظیم کرد
از شهادت در ره اندیشه ات، کی بیم کرد؟!
هفت ایوان فلک، هم قافیه با پله است
تا ردیف شعر، من «هیهات من الذله» است!
شاعر : سید علی اصغر موسوی
- چهارشنبه
- 8
- آبان
- 1392
- ساعت
- 13:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید علی اصغر موسوی
ارسال دیدگاه