• سه شنبه 15 آبان 03


شعر اربعین حسینی -( باز شور ِ تو در سرم افتاد )

2174
1

 باز شور ِ تو در سرم افتاد
اشك از ديده يِ ترم افتاد
خود به خود تشنه ميشوم چونكه
تشنه بر خاكِ دلبرم افتاد
***
دلِ من بي هوا، هوايي شد
زينبي گشت تا خدايي شد
اين دلِ بي قرار و آلوده
ناله اي كرد و كربلايي شد
***
گوش ِ من پُر شد از صداي كسي
در نمي آيد از كسي نفسي
قافله آمده مُهيا شد
سعي كن به كاروان برَسي
***
خواهري خسته دل غمين آمد
صاحبِ نطق آتشين آمد
كاروان آمد و قيامت شد
محشر عالم اربعين آمد
***
از شترها تمام افتادند
مثل ِ صيدي به دام افتادند
بين ِ گرما خاكِ تفديده
رويِ قبر امام افتادند
***
هركسي رويِ قبر دلبر ِخود
بر رويِ خاك مينهد سر ِ خود
آه از آن لحظه اي كه خواهر ها
شِكوه كردند با برادر ِ خود
***
شور ِمحشر دوباره بر پا شد
لبِ زينب به روضه ها واشد
اي برادر بلند شو از جا تا
به تو گويم چه ها كه با ما شد
***
كوفه رفتم ولي علي بودم
غرق ذكر سينجلي بودم
بين نامحرمان كه جايم نيست
بين نامحرمان ولي بودم
***
ابر خونبار ِ كاروان بودم
من علمدار كاروان بودم
زينب و چند كودك زخمي
من پرستار كاروان بودم
***
خواهرت را به شام ميبردند
بين آن ازدحام ميبردند
پسرت را به زور ِ سر نيزه
با غضب چون غلام ميبردند
***
كس نكرده به ما وفا هرگز
بينشان صحبت از خدا هرگز
همه را ميبرم ز ياد ولي
ستم نيزه دار را هرگز
***
بي وضو دست بر سرت ميزد
پنجه بر مويِ اطهرت ميزد
تيشه ميزد به ريشه يِ قلبم
دخترت را برابرم ميزد
***
همه را با تو رو به رو ميكرد
نيزه را در گلو فرو ميكرد
سر ِ عباس را زمين ميزد
دختر ِ تو عمو عمو ميكرد
***
كشته ي دور از وطن برخيز
عشق من، پاره پيرُهن برخيز
پيكر ِ بين بوريا مانده
بهرَت آورده ام كفن برخيز
***
اربعين كربلا چه حالي بود
عطر ِ زهرا در آن حوالي بود
همه بودند دور ِ قبر ِ حسين
حيف جايِ رقيه خالي بود
***
رويِ خود را به لطمه آزردم
بر سر ِ هر مزار پژمُردم
بعد از آن بانوان اهلِ حرم
عمه را سويِ علقمه بردند

  • چهارشنبه
  • 8
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 13:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران