شکسته شد دل پر درد و پی درمان است
تمام درد من از لحظه های هجران است
خوشم به اینکه غلامیّ تان نصیبم شد
شنیده ام که غلام شما سلیمان است
اسیر خال سیاه و جمال هاشمی است
اگر اویس قرن در هوای جانان است
نشان خیمه ی سبزت نسیم می داند
به مهزیار به خیمه قسم بیابان است
شمیم عطر که می آید از تمامی شهر؟
گمان که یوسف گمگشته ام به کنعان است
رسیده ماه عزا وسیاه می پوشی
در این دهه دل آشفته ات پریشان است
مسافر حرم کربلا شب جمعه
سحردعا بنما که حریم سلطان است
بخوان به صبح حجاز و به شام کرب بلا
که جدّ بی کفن من غریب وعطشان است
شاعر : حمید قلی زاده
- پنج شنبه
- 9
- آبان
- 1392
- ساعت
- 16:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید قلی زاده
ارسال دیدگاه