سفیر حضرت مولا خدا نگهدارت
به کوفه شهر دورنگی کسی نشد یارت
تو با تمامی هستت شدی فدای حسین
تمام عالم هستی فدای ایثارت
به کف گرفته ای و داده ای تو جان خویش
به روی دارالاماره کشیده شد کارت
به را خُدعه و نیرنگ دست تو بستند
که آن حرامی ملعون نماید احضارت
به روضه ی تو نشستم کنار سفره ی حق
قسم به حضرت مسلم منم گرفتارت
به پای حضرت ارباب شد جدا سر تو
به خون کشیده شد آخر تمام رخصارت
عطش گرفته تمام وجود ناز تو را
تو تشنه کام غریبی منم عزادارت
شاعر : اصغر چرمی
- جمعه
- 10
- آبان
- 1392
- ساعت
- 11:13
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه