سوختیم از هق هقت از گریه هایت سوختیم
دور از دیدار امّا در هوایت سوختیم
باز با چشمانِ خود گشتیم دنبالِ شما
باز گم كردیم عطرِ ردِّ پایت سوختیم
ابنِ طاووس از مناجاتِ تو در سرداب گفت
رو زدن هایت شنیدیم از دعایت سوختیم
می چكد از دستمالِ گریه ات خون آبه تا
مادرت از هوش رفت از های هایت سوختیم
چَشم زخم و چهره سرخ و جامه هایت خاكیند
یك دهه شرمنده از حالِ عزایت سوختیم
كربلا یك روز ما را قسمتِ خود می كند
كربلا دیدی كه از طفلی به پایت سوختیم
دست هامان را گرفته دست های یك یتیم
باز هم با روضه های مجتبایت سوختیم
شاعر : حسن لطفی
- شنبه
- 11
- آبان
- 1392
- ساعت
- 6:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه