خیل ملک رو به سوی مادرت زدند
بارفتنت شرر به دل خواهرت زدند
بر روی تلِّ خاک ، نگاهم به قتله گاه
دیدم سپاهی حلقه به دور وبرت زدند
سنگی شکست حرمت پیشانی تورا
زخمی عمیق روی جبین ترت زدند
جا باز کرده تیغه ی شمشیرهای سرخ
از بسکه ضربه بر بدن وپیکرت زدند
در ازدحام و هلهله ی قاتلان تو
تیر از جلو وَنیزه ز پشت سرت زدند
از تلِّ زینبیِّه رسیدم برادرم
دیدم که چنگ به موی سرت زدند
افتاده ای به روی زمین در میان خون
سینه شکست ودشنه ای بر حنجرت زدند
باهردودست معجر خود را بزن گره
زینب ببین که پنجه به آن معجرت زدند
شاعر : حمید قلی زاده
- شنبه
- 11
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید قلی زاده
ارسال دیدگاه