کوفه آماده شده تا بدنت را بِکِشند
تیغ ها تیز شده تا که تنت را بکِشند
زجرها تاریکی کوچه گزیدند همه
تا سه ساله گُلِ بین چمنت را بکِشند
گرگ ها منتظرند هجله نشینت برسد
تازه داماد تو ، اِبنُ الحسنت را بکِشند
آن کسانی که سر مسلم تو سنگ زدند
صبح با چشم موی یاسمنت را بکِشند
چند نفر هم فقط فکر بریدن باشند
فکر تنهایی و اینکه یمنت را بکِشند
عده ای منتظر مسخره کردن هستند
لحظه ی موعظه روح سخنت را بکِشند
بی وضو چند نفر روی تنت راه روند
بدنت عریان و پیروهنت را بکِشند
***
اَخنَسِ لعنتی هم نیزه ی خود را برداشت
بین گودال میان دهنت جا بگذاشت
خنجر شمر اگر بر گلویت گیر کند
آیه های گلوی خشک تو تفسیر کند
شاعر : علیرضا عنصری
- دوشنبه
- 13
- آبان
- 1392
- ساعت
- 8:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا عنصری
ارسال دیدگاه