دست و پا میزنی و دست به پهلو دارد
مادر تو نگران چشم به این سو دارد
یاد شانه زدن موی سرت افتادم
بی حیا شمر چرا پنجه به گیسو دارد
کاش ذبحت نکند پیش من از پشت سرت
دل زینب به چه اندازه به تو خو دارد ؟
دل زینب به چه بسیار به تو خو دارد
بی خیال است نگاه نگران ما را
مست مست است که صید (بند) خود آهو دارد
من فقط فکر فراق شب و دوری زتوام
خوشبحال زن خولی گل خشبو دارد
هم برای تو هم دختر تو می گویم
دردسر دارد اگر آنکه به سر مو دارد
دخترت پیر شد از داغ ولی هیچ نگفت
مثل زهرا چقدر دخترتان تو دارد
مانده ام من زچه رو تا که زمین می افتد
وقت برخاستنش دست به زانو دارد
از همان لحظه که از خواب پرید از وحشت
دخترت ناله ی ای عمه پدر کو دارد
شاعر : یاسر مسافر
- سه شنبه
- 14
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یاسر مسافر
ارسال دیدگاه