نیمهجان طفل رباب ، خیمهها در تب و تاب
ساقی تشنهلبم ، از خجالت شده آب
چارهام كم شده و دست به روی کمرم
پیکری از تو نمانده که به خیمه ببرم
بی برادر شدهام
******
در تماشا ماندم ، با قد تا ماندم
خندهی دشمن گفت ، تک و تنها ماندم
نه تنی مانده و نه چشم و نه دست و نه سری
قمر هاشمیان بودی و شقّ القمری
بی برادر شدهام
******
دیده خونبار شدم ، بی کس و یار شدم
علم افتاده به خاک ، بی علمدار شدم
قطعه قطعه روی خاک آینهی احساسم
مادرم فاطمه مهمان تو شد عبّاسم
بی برادر شدهام
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 6:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه