طورنشین می شوم سحر که بیاید
جلوه ی ربانی پدر که بیاید
جار فقط می زنم میان خرابه
یار سفر کرده از سفر که بیاید
صبح خبر می دهند رفتن من را
از پدر رفته ام خبر که بیاید
نوبت ناز من است صبر ندارم
ناز مرا می خرد پدر که بیاید
گریه ی من مال عمه است، و گر نه
زود مرا می برند، سر که بیاید
حرف"کنیز"ی زدن چه فایده دارد...
گریه فقط می کنم اگر که بیاید
طفل، بساطی برای ناز ندارد
مقنعه و گوشواره در که بیاید
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه