کشف راز
آه از دمیکه شاه ز من کشف راز کرد
عزم عراق کرده و ترک حجاز کرد
گفتا که ای برادرو ، ای خواهران من
زین پس بآه و ناله بباید که ساز کرد
شد رهنمون قضا و ، قدر زاد راه او
دستش گرفته مرگ چنین راه باز کرد
شاهین مرگ بر سروی بال و پرگشود
چنگال ظلم باز و ، شکاری آز کرد
بر سوی عشق عاشق دلداده ره سپرد
عشق آفرین بگفت برا و ، یار ناز کرد
صیاد مرگ دام اجل بر رهش فکند
بر تو سن مراد بشد تاخت و تاز کرد
گم کرده آشیان ره صحرا گرفت پیش
همچون قطا و ، عزم رهی بس دراز کرد
گفت آرزوی و صلت ما کرده ای بیا
تا کی بر این امید بباید نیاز کرد
باید کشد بجان غم هجران و سوز عشق
خواهد هر آنکه پرچم حق اهتزاز کرد
چون سرزمین کرب و بلا موعد ولاست
وصلم بسر رسیده مباد احتراز کرد
گر میزنی قدم بره عشق ، زینهار
با خون وضو گرفته بباید نماز کرد
کالا بیاور ترک منال، وطن بکن
از خاک تیره جای خودت جا نماز کرد
اصغر ببایدت که ببزم وصال یار
آن را دچار پنجة قهار بار کرد
باید که ناجیان بجهان آشکار کرد
عاشق براه عشق شد سر فراز کرد
علی اکبر ناجیان
- شنبه
- 5
- آذر
- 1390
- ساعت
- 10:18
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه