آتش زنید تا خیمه ای دیگر نماند
بر اهل خیمه،حتی بال و پر نماند
کاری بکن ای حرمله در این نواحی
تا بر نوامیس حسین معجر نماند
شعله به معجرها بزن،سیلی به صورت
کاری بکن مو بر سر دختر نماند
من میروم در قتلگه،با خنجر خود
کاری کنم بر پیکرش حنجر نماند
*****
آن ضربه ای که با ته شمشیر خود زد
منجر شده دل در دل مادر نماند
این قافله با نعل تازه باعثش شد
تا اینکه بر ارباب ما پیکر نماند
شاعر : یاسین قاسمی
- یکشنبه
- 19
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه