ای دست تو تلاطم امواج آب ها
ای سایه ات نبود همه اضراب ها
"فهمیده اند جاذبه ی توست علّت"
نشکستن غرور زمین از شهاب ها
پرواز می کنی و همه غبطه می خورند
پشت سرت تمامی حدّ نصاب ها
در هرچه گفته اند نظر می کنم تویی
خارج از این شعور حساب و کتاب ها
**
مشک پر آب بر سر دستت گرفته ای
در انتظار آمدن تو رباب ها
امّا چه زود صحنه به هم خورد و می شوند
شرمنده ی زلال نگاه تو ... آب ها
شاعر : علیرضا لک
- یکشنبه
- 26
- آبان
- 1392
- ساعت
- 6:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا لک
ارسال دیدگاه