این کریمی است که دشمن همه شرمندۀ او است
این اسیریست که آزادی ما بندۀ او است
این خطیبی است که خون شهدا زنده از او است
این فدایی است ولی خلق جهان بندۀ اوست
این تجلاّی جمال ابدی می باشد
این علی ابن لاسی بن علی می باشد
اینکه خورشید غبار کف پایش گردد
اینکه گردون سپر تیر بلایش گردد
اینکه مَلِک الحاج فدایش گردد
قتلگه مروه و ویرانه صفایش گردد
آفرینش همه بر دامن او چنگ زدند
غم ندارد گرش او بام بر او سنگ زدند
عشق و آزادی و ایثار و وفا مکتب او است
بین طوفان بلا ذکر خدا بر لب او است
می دهد جان به مَلَک زمزمۀ یا رب او
غُل و زنجیر شده محو نماز شب او
در غُل جامعه از جامعه می بود جدا
پای تا قد خدا بود و خدا بود و خدا
او که هر سلسله را بار غمش بر دوش است
گر چه نیش از همگان دیده کلامش نوش است
خطبه اش اهل و ولا را همه جا در گوش است
مسجد شام هنوز از سخنش مدهوش است
- یکشنبه
- 26
- آبان
- 1392
- ساعت
- 13:0
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه