من کشته ی اشکم که تو را یار بسازم
تا گریه کنی واژه ی غمخوار بسازم
از کرب و بلایم نکند دور بمانی
من کشته شدم این همه زوار بسازم
شش گوشه بنا شد که خدا رحم نماید
تا عبد مطیعی زگنه کار بسازم
من خون خدا بودم و خون دل من شد
تا با دل زینب غم خون بار بسازم
هفتاد و دو بیت غزلم کرب و بلا بود
این واقعه خواندم که دلی زار بسازم
بیت الغزلم قافیه در علقمه دارد
خم شد کمرم تا که علمدار بسازم
من روزه گرفتم ز عطش در طف سوزان
تا با لب اکبر دمی افطار بسازم
از اهل حرم کودک شش ماهه گرفتم
تا با عطشش حجت دادار بسازم
شاعر : محسن نصرالهی
- دوشنبه
- 27
- آبان
- 1392
- ساعت
- 8:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن نصرالهی
ارسال دیدگاه