پـر می زند دوبـاره قلم در هوای تـو
چون آسمان گرفته دلش در عزای تو
دیگـر صدای ناله ی شبهـات رفتـه و
حتـی سحـر بهانـه بگیـرد بـرای تو
از حال می روی چه قَدَر بین سجده ها
مشتـاق این عبـادت شیرین خدای تو
بـا سیلی و شکنجه کـه افطـار میکنی
حالا شبیـه فاطمه شد روضه هـای تو
با ناسزا بـه مادرتـان گریـه میکنـی
چـون از تبـار فاطمه ای ماجـرای تـو...
موسای مـا تویـی و فقط با اشـاره ای
نیلـی روان ز چشم تـرم با عصـای تو
بـدکـاره هم شوم تو مرا خوب میکنی
آدم کنـــد مــرا نفس ربنــای تـو
باب الحوائـج همــه ی مستمنـدهـا
شـد مستجاب حاجت مـا از دعـای تو
آیـا شـود گـدای حریـم شمـا شوم؟
هستـم دخیـل دامـن ابـن الرضای تو
شاعر : احمد ایرانی نسب
- سه شنبه
- 28
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
احمد ایرانی نسب
ارسال دیدگاه