چهار چوب نگاهت به چهار دیواری
اگر چه روز نداری، همیشه بیداری
مکیده است توان تو را لب زنجیر
برای دادن جان، ناتوان! توان داری
تفاوتی نکند روز و شام در چشمت
ز دست دشمن خود دائماً در آزاری
بگو که غنچۀ خود را ز دست گل چینان
کجا به دست که ای باغبان تو بسپاری؟
زبان روزه ای و باز هم زمان اذان
به سفرۀ تو شده تازیانه افطاری
دوباره رفته ای از هوش، دور تا دورت
ملائـکه همه سینـه زننـد با زاری
شاعر : محسن عرب خالقی
- سه شنبه
- 28
- آبان
- 1392
- ساعت
- 6:11
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن عرب خالقی
ارسال دیدگاه