ماگریه میکنیم تا که گرفتارمان کنند
حلقه به گوش گیسوی دلدارمان کنند
هرگز زکوی عشق به جایی نمی رویم
حتی اگر که بی خبران بارمان کنند
مااز خدا فقط طلب گریه کرده ایم
باشد حواله روزی بسیارمان کنند
چون زخم خورده های غم شاه عالمیم
مجنون شدیم تا همه ناکارمان کنند
مازار میزنیم به هنگام روضه ها
تا جز حسین از همه بیزارمان کنند
تا خار چشم دشمن عباس و زینبیم
حاشا که دشمنان علی خوارمان کنند
مامعتقد به شادی بی غصه نیستیم
خوشحال میشویم عزادارمان کنند
منصور میشویم سردار میرویم
از عشق یار گر همه انکارمان کنند
ما سینه میزنیم که شاید دراین سحر
مهمان دستهای علمدارمان کنند
شاعر : رضا دین پرور
- چهارشنبه
- 29
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا دین پرور
ارسال دیدگاه