• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت امام محمد باقر(ع) -( دشت بلا بود و دلم تنگ خدا بود )

4260
3

 دشت  بلا بود و دلم تنگ خدا بود
غرق نوا بود لبم محو دعا بود
سجده ی خوفی  به  در درگه جانان
سجده ی خوفم به روی خاک بلا بود
هر نفسم بی نفس تر از نفس قبل
ناجی انفاس من بوی شما بود
باقر آل نبی به شهر شررها
گاه نگاهش به زمین ، گاه هوا بود
وای سری روی نی غرق خروش است
زینب غمدیده غرق بغض ، خموش است
نیزه به دستی که نیزه بر سر ما زد
سنگ به اجسام ما ، بر پر ما زد
آمد و یک تکه سنگ پرت نمود و
سنگ به پیشانی سرور ما زد
با زدن سنگ به پیشانی ارباب
سنگ به پیشانی مادر ما زد
هیچ غذایی نخورده ایم پس از تو
طعنه به این پیکر لاغر ما زد
پیرزنی بت پرست در کَفَش آتش
حرف ز موی سر اکبر ما زد
وای سری روی نی غرق خروش است
زینب غمدیده غرق بغض ، خموش است
موی رقیه کشید و آه کشیدم
آه، رقیه دوید و آه کشیدم
با کرم سیلی دشمن نادان
آه، ز خوابش پرید و آه کشیدم
هر چه دوید از پی عمه ی زخمی
عمه ی خود را ندید و آه کشیدم
تا که سر عشق خویش بر سر نی دید
دل ز جهانش برید و آه کشیدم
با لگدی ایها العالم و آدم
قامت زینب خمید و آه کشیدم
وای سری روی نی غرق خروش است
زینب غمدیده غرق بغض ، خموش است

 

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • چهارشنبه
  • 29
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 6:4
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران