• یکشنبه 4 آذر 03

 وحید قاسمی

شعر مصائب شهر شام -( ای نیزه دار ، آینه بر نیزه می بری )

3348
3

ای نیزه دار، آینه بر نیزه می بری
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری؟
از کوچه های خلوت آنجا عبور کن
خوب است اندکی به اباالفضل بنگری
کمتر بخند،قاری قرآن دلش شکست
بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری
دیگر بس است،نیزه ی خود را زمین مکوب
تو از یهودیان محل سنگ دل تری
دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت
حالا تو صاحب دو سه تا،کیسه ی زری
با رقص نیزه ی پدرم قصد کرده ای
در پیش چشم عمه لجم را در آوری؟
داری گل سری که عمویم خریده است
بی آبرو!برای که سوغات می بری؟
حس می کنم به دختر خود قول داده ای
از کربلا براش دو خلخال می خری
برگرد و زود مقنعه ی عمه را بده
در حجره های شهر،حراج است روسری

 

شاعر : وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 6:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران