غریب و خسته ای جان می دهد به گودی گودال
و خواهری که به سر میزند به گودی گودال
چه ازدحام عظیمی گرفته دور و برش را
چه محشری که به پا میشود به گودی گودال
حرامیان همه جمع اند تا سرش ببرند و ...
سپاه هلهله سر میدهد به گودی گودال
و لشکری به تماشای دست و پا زدنش بود
که ناگهان کسی میرسد به گودی گودال
رسید و نیزه ای زد تا صدای ناله نیاید
و تیر را به کمان میکند به گودی گودال
حرام زاده ای دیگر رسید و پیکر بی جان
دچار کمی جا میشود به گودی گودال
به پشت سینه ی او تا نشست صورت ماهش
به زیر خاک فرو میرود به گودی گودال
***
سری به نیزه بلند است در برابر خواهر
خدا کند که نباشد سر برادر خواهر
شاعر : فرشید یار محمدی
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
فرشید یار محمدی
ارسال دیدگاه