آن صف شکن و سوار میدان، تشنه
سرچشمه افتخار میدان، تشنه
سیراب شدند تشنگان، با شمشیر
ماندست فقط نگار میدان، تشنه
بودند عجیب، آن هزاران سیراب
بر خون تن شکار میدان، تشنه
شیری است میان گلّه ای از روباه
آورده به در، دمار میدان، تشنه
او خسته و آن مرکب و تیغش خسته
چشمان پر از غبار میدان، تشنه
آن لاله که لحظه لحظه اش سرختر است
پرپر شود او کنار میدان، تشنه
آرام و قرار برده است از دلها
برهم زن و بی قرار میدان، تشنه
من تشنه لبِ تشنه لبم در اینجا
با اشک، در انتظار میدان، تشنه
شاعر : مهدی ایران نژاد پاریزی
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی ایران نژاد پاریزی
ارسال دیدگاه