• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت امام سجاد(ع) -( حکم از بالا برایم آمده تب داشتن )

2398
2

حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
روضه ها را روز دیدن اشک را شب داشتن
پای دل تاول زد اما می دوم دنبال او
در خیالم هم ندارم فکر مرکب داشتن
سهم هر کس در میان کربلا تقسیم شد
سهم من از کربلا این است٬ زینب داشتن
خاک صحرا می شود سجاده ام وقت نماز
دانه دانه اشک ها تسبیح این راز و نیاز
دوری این راه ترتیب نمازم را شکست
که شکستن پشتش از اندوه و درد ما شکست
ما راَیت و فی البلا الا جمیلا گفته ایم
یک جهان حرف است از پیروزی ما تا شکست
سر شکستن ارث فامیلی ما از کوفه است
زینبی سر زد به محمل تا سر سقا شکست
قلب مجنون می شکست از دوری لیلای خود
کار بر عکس است در اینجا دل لیلا شکست
روزگاری هم دری با تخته ای جور آمد و
قلب بابامان علی را پهلوی زهرا شکست
دست من بسته شد و ذکر قنوتم حیدر است
قد من خم شد از آنکه سجده ام چون مادر است
یکسره باشد نگاهم بر سری که سرتر است
آنکه بدتر بر زمین افتاده اینجا برتر است
بوی او پیچیده تر گشته ست بین باغچه
هر گلی که پیش گل های دگر پرپرتر است
آن که دعوی داشت من اینجا علی اکبرترم
حال علی اصغر علی اصغر علی اصغرتر است
بازتر شد سفرهء تفسیر قرآن کریم
زینبم داده دو اسماعیل پس هاجرتر است
راویان گفتند معجر من ولی در فکر خود
حتم دارم معجر از این حرف ها معجرتر است
کار و بار حاجت یک عمر ما را ساختی
ساربانا سایه اش را بر سرم انداختی
حرف هایی هست پنهانی میان قافله
در اعوذ باله از شام ِ  نماز نافله
دل که با دل راه دارد٬ راهی اما بین ماست
سلسله در سلسله در سلسله در سلسله
پنبه و آتش نباید رو به رو با هم شوند
بر نمی دارد نگاه اما رباب از حرمله
قطره با دریا که باشد می شود دریا ولی
کودکی از کاروان ما گرفته فاصله
ضعف دارد می رود در خواب و از جا می پرد
می رسد بر گوش او گویا صدای هلهله
این مسیر سخت را طی می کنم با خاطرات
من فقط ماندم و زینب - باقیات الصالحات
 

شاعر : شهاب الدین خالقی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 13:5
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران