سوگند بر سیاهى شبهاى ماتمت
ما زندهایم زنده به عشق محرمت
روز ازل كه بانگ عزایت بلند شد
ما را گره زدند به نخهاى پرچمت
انفاس گرم گریه كنان تو عیسویست
این روضهها پُرند ز عیسى بن مریمت
این ارث مادرى ست اگر پاى روضهات
مىسوزم از ته دل و مىمیرم از غمت
دارم امید وقت نفسهاى آخرم
بر چشمهاى خود بكشم خاك مقدمت
ما را براى خویش سوا كرده مادرت
هر كس كه هست پاى علم هست محرمت
شاعر : حسن لطفی
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 14:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه