• چهارشنبه 19 اردیبهشت 03


شعر مدح امام حسین(ع) -( ای گرفتار تو احرار زمان )

1560

 ای گرفتار تو احرار زمان
ای تو پاینده به اعصار زمان
هستی عالم همه از هست توست
رشته ی جان همه در دست توست
حق هویدا از جمال ماه تو
راه زهرا و علی شد راه تو
خوانده لالایی برایت فاطمه
گفته جان من فدایت فاطمه
بذل از روز ازل خاک درت
جود تا روز قیامت چاکرت
رشته ی جان همه گیسوی تو
چشم امّید دو عالم سوی تو
این تویی دلدار هر دلداده ای
پیشوای هر دل آزاده ای
ای رخت مهر سپهر دلبری
مصطفایی یا علیّ دیگری
نام تو روحیّه بخش عالم است
عشرت دلدادگان تو غم است
تو امیر هر دل آزاده ای
زینت محراب و هر سجّاده ای
بی غمت شادی عذابی بیش نیست
آشنا با تو به فکر خویش نیست
خضری و ساقیّ تو الیاس توست
عالمی محو تو و عبّاس توست
بی ولایت کس ندارد ثروتی
بی تو این دنیا ندارد لذّتی
شیعه در دل با تو نجوا می کند
او خدا را با تو پیدا می کند
تا ابد بزم عزای تو به پاست
چون که خون پاک تو خون خداست
اختران در شعله از داغ غمت
تا ابد باقیست قرآن از دمت
مهر یک ذرّه ز نور اکبرت
ماه مرآت جمال اصغرت
اشک ریزت سیزده معصوم پاک
ای فدای راه حق روحی فداک
در دل ما یاد تو پاینده است
نام تو بر لوح سینه کنده است
تا خداوندت خدایی می کند
نام تو مشکل گشایی می کند
عالمی مبهوت زین کار تو است
بیش تر دل ها گرفتار تو است
نور تو روشنگر جان و دل است
از تو مولا دل بریدن مشکل است
از قیامت شرع احمد در قیام
بر روان پاکت از داور سلام
خانه ی دل روشن از انوارتو
گرم باشد تا ابد بازار تو
معنی یاسین و الرّحمن تویی
کانِ بذل و معدنِ احسان تویی
کرده نورت منجلی آفاق را
واله کرده عشق تو عشّاق را
ای مسلّط بر تمام کائنات
ذاتت آمد مظهر اثبات ذات
معنی وَالَّیل تار موی تو
مظهر وَالشَّمس شمس روی تو
کوه و دریا آیتی از غیرتت
آسمان ها ذرّه ای از شوکتت
برج عصمت را فروزان اختری
مظهر انوار حیّ داوری
ضامن قرآن دعای هر شبت
عشق یعنی عشق تو با زینبت
کربلایت از همه دل می برد
کشتی دل را به ساحل می برد
شمعی و هر دو جهان پروانه ات
قلب پاک مومنین کاشانه ات
عادت من بر گنه افزودن است
عادت تو نیکی و بخشودن است
گر نگیری دست من بی مایه ام
گشته از عالم غمت سرمایه ام
من گیاهی خشک و امّیدم تویی
خاک و آب و نور خورشیدم تویی
گاهگاهی هم از این دل یاد کن
این دل ویرانه را آباد کن
تو امید روز عقبای منی
من غلام تو، تو مولای منی
گر نباشد عشق تو من نیستم
با وجود چون تویی من کیستم
شادم از این رو که در راه توام
عشق من این است مدّاح توام
من که قلبم همدم رنج و بلاست
آرزویم دیدن کرب و بلاست
گرچه عاصیّ و گنهگاریم ما
آرزوی کربلا داریم ما
با غمت آمیخته آب و گلم
عقده ی کرب و بلا دارد دلم
ای حریمت مامن جاوید ما
کربلایت خانه ی امّید ما
ای حسین ای بی کسان را دادرس
مُحییِ صد همچو عیسی در نفس
آه از آن ساعت که اندر این مَغاک
بی کس نَها فتادی روی خاک
نی تو را غسلی ز آب و نی کفن
غسل دیدارت شد از خون بدن
روز عاشور و شب اسرای تو
قتلگه شد مسجد الاقصای تو
چون به خاک و خون فتادی، فاطمه
جانب گودال شد از علقمه
داغ عبّاسش به دل بود و حزین
دید افتاده عزیزش بر زمین
خواست همچون راس عبّاس از وفا
بر سر دامان نهر راس تو را
دید صد زخمه تو را بر پیکر است
پیکرت برجاست، امّا بی سر است
همچو ابر رحمت آن نیکو سیَر
ریخت اشک غم ز داغت از بصر
رنگ زردش هم ز رخساره پرید
تا که ماه خویش را در خاک دید
گفت ای آرام جان، نور دلم
ای صفای قلب و شمع محفلم
نازنین گُل، پاره اندامی چرا
بلبل خوش نغمه آرامی چرا
سرو نازم از چه گشتی واژگون
نور چشم من چرایی غرق خون
مه جبینا، نور عین من تویی
نازنین، آیا حسین منی تویی
آن همه یاران و اخیارت چه شد
با وفا عبّاس علمدارت چه شد
ای درخت عشق کو برگ و برت
کو علیّ اکبر و کو اصغرت
لب فروبند «آثم» از این ماجرا
دل شد از اشعار تو محنت سرا

شاعر : آئم همدانی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران