کشانده کار دلم را غمت به جایی که
که سخت گریه کنم با تو در هوایی که
غریب و باز غریب و غریب تر بشوم
که آشنا بشوم با تو آشنایی که...
مرا غریبه کنی با تمام آدم ها
روانه ام بکنی سوی کربلائی که -
به ذره ذره ی خاک اش قیامتی دارد
که محشر است در آن شورِ گریه هایی که-
برای کشته ی اشک است...هان! برای تو
حسین! حضرت خورشید ِ سر جدایی که -
"رسول خاتم" و "خنجر"، و بعد از آن،"زینب"
زدند زیر گلوی تو بوسه هایی که -
کشاند پای جهان را به کربلا ...حتی -
حوالی ِ بدنی ماند رد پایی که...
گواه ِ آمدن ِ " مادرت" به این صحراست
که ماهِ علقمه ات بشنود صدایی که...
تمام خاک تو را آن صدا مقدس کرد
و کربلای تو شد جای با صفایی که
بهشت هم نتواند به پای آن برسد
مگر بهشت دل انگیز ِ روضه هایی که -
به عطر گریه و عطر گلاب مشهورند
به جلوه های شفابخش عطر چایی که -
اجازه داده خدا تا دوای ما بشود
اجازه داده همان اسمه شفایی که...
چکیده از رگ تو...از گلوی تو..خونش
تو خون پاک خدایی ! همان خدایی که..
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 14:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه