دلم به غير شما با كسي موافق نيست
گلي به عطر خوش پيچك و شقايق نيست
به دست اتش دوزخ هميشه در بند است
به نامي نامي تو هر كسي كه عاشق نيست
به غير سينه ي پاكت كه معدن علم است
دگر به هيچ كجا اينهمه حقايق نيست
به پاي مكتب تو هر كه آمد عالم شد
براي درك كلاس تو هر كه لايق نيست
نشسته ام بدهم گوش بر رواياتت
قسم به جان تو بهتر از اين دقايق نيست
اگر كه مذهب من جعفري و شيعه شده
مراد مكتب من جز "امام صادق " نيست
كسيكه حكم ولا از خود پيمبر داشت
دلي شبيه بهشت خدا معطر داشت
كسيكه نور نگاهش زلال باران بود
ميان قاب دو چشمش هميشه كوثر داشت
كسيكه نيمه ي شب حرمتش شكسته شد و
دلي شكسته و چشمي ز غصه ها تر داشت
سه بار دشمن او قصد جان او را كرد
ولي ز ترس پيمبر از او نظر برداشت
زمان سوختن درب خانه اش تنها
نفس نفس روي لبها نواي مادر داشت
دل خودش به كنار حرم سرايش سوخت
ز داغ اينكه در آن خانه چند دختر داشت
در آن كشاكش و در بين آنهمه آتش
دلي به ياد غم كربلا چه مضطر داشت
به ياد ساعت اخر ميان قربانگاه
كه شمر آمد و قصد بريدن سر داشت
و باز پيش دو چشمان او مجسم شد
كسي كه نيت حمله به سمت معجر داشت
شاعر : محمدحسن بیات لو
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 15:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد حسن بیات لو
ارسال دیدگاه