سبک: خرابه روشن شد
تو شام پر غصه دستام که میلرزید
گفتم که کاش مادر. منو نمی زایید
روضه ی الشام الشام نشسته بود رو لبهام
شبیه بارون می ریخت ستاره های چشمام
موی سرم سوخته بود و بال و پرم سوخته بود و
تو شعله ی زخم زبون وای جگرم سوخته بود
زنجیر رو شونه هام بود و رو نیزه ها بابام بود و
بدتر از این عزا رو دل غصه ی خواهرام بود و
ای خدا این حق بچه های مرتضی نبود
ای خدا مقصد ما که شام پر بلا نبود
ای خدا سهم بابام ز کوفه بوریا نبود
واویلا واویلتا واویلتا واویلتا
چشمای بارونیم با غصه مانوسه
مشکلترین روضه روضه ی ناموسه
چشمای ناپاک بود و بچه های پیغمبر
اون همه بغض و کینه فقط ز نام حیدر
نگم چی شد شام بلا محله ی یهودیا
فقط بگم رو صورتا بیشتر شد اون کبودیا
ای خدا رقیه با گریه منو صدا می زد
تا می دید یه بچه ای سنگی به نیزه ها می زد
می دیدم حرمله بچه ها رو بی هوا. می زد
واویلا
شاعر : رضا تاجیک
- شنبه
- 2
- آذر
- 1392
- ساعت
- 12:15
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه