• دوشنبه 5 آذر 03


شعر مناجات امام حسین(ع) -( اتفاقاً همه جا روشن و درها وا بود )

1335
1

 اتفاقاً همه جا روشن و درها وا بود
از دم پنجره انگار جهان پیدا بود
مادرم پیرهن نور برایم می بافت
رحل و قرآن و عبای پدرم آنجا بود...
"بعد رفتم" لب ایوان نفسی تازه کنم
آری از یک قدمی، عرش خدا زیبا بود
راه افتادم از ایوان، طرف حوض حیات
روبرو، باغ بهشت و دو طرف، دریا بود
تشنه بودم که همان لحظه هوا ابری شد
ماه را دیدم؛ در کسوت یک سقا بود
سیبی از شاخه جدا شد وسط حوض افتاد
آب خونی شد و انگار که عاشورا بود
ابرها سیل شد و خون همه جا را پوشاند
به خدا لحظه ی موعود نبود اما بود
بین هفتاد و دو سر، عشق قیامت می کرد
فتنه انگیز دوعالم یکی از سرها بود
بانگ فریادرسی در همه عالم پیچید
که پر از لحن خدا بود... ولی تنها بود
مادرم گفت بیا پیرهنت آماده ست
پدرم بر سر نی، پشت سر مولا بود
مادرم گفت که ای کاش ببینم فردا...
چشمم افتاد به ساعت... دیدم فردا بود
وسط سینه زنی بود که بیدار شدم
اتفاقاً همه جا روشن و درها وا بود

شاعر : حسن بیاتانی

  • یکشنبه
  • 3
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 5:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران