منِ ناقابل اگر تشنه ی دیدار توام
از طفولیتم ارباب گرفتار توام
نیستم مستحق این همه لطف و کرمت
تا نفس می کشم ای شاه بدهکار توام
جان زهرا بَرِ کس مشت مرا باز نکن
هر چه هستم به تو وابسته ام و خار توام
تو به پیشانیِ من مُهرِ قبولی زده ای
تا بدانند همه نوکر دربار توام
گریه کردن به تو را مادر من یادم داد
فخرم این بس که شیه پوش و عزادار توام
چه شود لحظه ی مرگم همه بینند که من
دست بر سینه ام و مات به رخسار توام
شاعر : سعید خرازی
- یکشنبه
- 3
- آذر
- 1392
- ساعت
- 8:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعید خرازی
ارسال دیدگاه